روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

برگشتيم تهران

18 شهريور بعد از ظهر راه افتاديم به سمت تهران تو مسير يه چرخي تو آستارا زديم و بعدش هم رفتي ساحل رضوان شهر و روژين و باباش حسابي شنا كردند و شام رو خورديم و تخته گاز اومديم تا تهران و ساعت 2 نصفه شب بود كه رسيديم . مسافرت خيلي خيلي خوبي بود . به روژين عزيزم خيلي خوش گذشته بود . عزيزم ، نازنينم اميدوارم كه هميشه ي هميشه بهت خوش بگذره و خوشحال باشي ...
22 شهريور 1393

رفتيم آب گرم

17 شهريور سه تايي رفتيم مجموعه آب درماني ايرانيان روژين عزيزم خيلي كيف مي كرد با چند تا از دختراي اونجا داخل مجموعه مي رقصيدن و  به خودش خوش مي گذروند . بعد از ظهر همون روز هم رفتيم آب سرد در ويلا دره و سه شنبه 18 شهريور صبح زود من و روژين خانم جيگر دوتايي رفتيم آب گرم گاوميش گلي خوب بود روي هم رفته تو سرعين هم خوش گذشت . و بعد از ظهر حاضر شديم كه برگرديم تهران.   به اميد روزي كه دوباره برگرديم تو اين شهر خوش آب و هوا ...
22 شهريور 1393

رفتيم سرعين

16 شهريور صبح ساعت 8 بيدار شديم با تن و بدني خسته و روژين عزيزم  كه با كاپشن و كلاه و دوجفت جوراب و مجهز خوابيده بود ولي بازهم يخ كرده بود بيدار شديم و صبحانه خورديم و از آن بهشت به سمت سرعين حركت كرديم  خيلي جاي قشنگي بود روژين دوست داشت بمونه ولي سرما اذيت مي كرد مجبور شديم بريم سرعين . ظهر رسيديم اردبيل نهار رو اونجا خورديم و روژين كل حواسش پيش عروس و دامادي بود كه اومده بودند تو رستوران بعد از نهار خوردن رفتيم سرعين و بعد از گرفتن جا غروب رفتيم بيرون و چرخي زديم و هواي اونجا خوب و خوش مي گذشت با اون آش دوغهاي خوشمزه اش. روژين جون، عزيز دل مامان و بابا انشاالله كه هميشه خوش بگذره و ايام به كامت باشه ...
22 شهريور 1393

جاده اسالم به خلخال

15 شهريور دوز دوم مسافرتمون، تصميم گرفتيم از جاده اسالم به خلخال بريم سمت سرعين . جاده اينقدر قشنگ و رويايي بود كه در نقطه به نقطه اش، دوست داشتي بموني خلاصه بين جاده به روستايي به نام متش رسيديم كه تمامي خانه هايش با چوب درست شده بود مه تا پايين جاده آمده بود براي ديدن اين روستا از ماشين پياده شديم و دختر بچه اي به نام بنفشه با حرفهاي قشنگش ما رو متقاعد كرد كه شب بمونيم اونجا . يه ويلايي يا بهتر بگم يه كلبه اي رو اجاره كرديم كه حالت روستايي داشت و وسيله ي گرمايشي  آن هم بخاري ذغالي بود كه همون اول شب هيزمش تموم شد و تا صبح من و روژين و باباي روژين از سرما نتونستيم بخوابيم ولي خيلي خيلي خوش گذشت جاي همه دوستان خالي...... ...
22 شهريور 1393

سفر به انزلي

جمعه 14 شهريور من و باباي روژين و روژين عزيزم ساعت 7 صبح به مقصد سفر به سرعين تهران رو ترك كرديم قبل از قزوين صبحانه خورديم و ظهر رسيديم انزلي رفتيم ساحل حدود يك ساعتي اونجا بوديم بعد ناهارمون رو خورديم و از اونجايي كه هوا خيلي خوب بود بعد از ناهار رفتيم تالاب انزلي و شب رو مونديم اونجا خيلي خوش گذشت . ...
22 شهريور 1393

رفتيم حرم حضرت عبدالعظيم

جمعه شب هفتم شهريور ماه به اتفاق دايي احمد و دايي علي و خاله اكرم و خاله سهيلا و مامان بزرگ رفتيم حرم حضرت عبدالعظيم و شام رو اونجا خورديم بعد رفتيم و زيارت و بازار حرم . روژين عزيزم يادش رفته بود چادر با خودش ببره و از اين قضيه ناراحت بود وقتي داخل حرم رفتيم يه چادر براش گرفتيم و سر كرد . خوب بود و خيلي خوش گذشت . روژين تنها دعايي كه مي كرد اين بود كه خدا يه آبجي يا داداش بهش بده و به من هم مي گفت تو هم اين دعا رو بكن . ايشاله كه خدا حاجت همه رو بده . روژين عزيزم زيارتت قبول باشه ايشاله ...
11 شهريور 1393

گواهينامه طناب زني

شنبه از دبستان دانش زنگ زدند و گفتند كه گواهينامه روژين عزيز آماده است و يك شنبه صبح بابايي روژين رفت مدرسه و گواهينامه عزيزم رو  گرفت . نفس مامان و بابايي اميدوارم در تمام مراحل زندگيت موفق باشي. خيلي دوست دارم   ...
27 مرداد 1393

پارك آب و آتش

ديشب به اتفاق خاله اكرمينا و  عمه و دختر عمه هاي حميد رفتيم پارك آب و آتش روژين عزيزم پاك خيس شده بود و من هم كه برايش لباس نبرده بودم مجبور شد بعد از بازي لباسهايش را دراورد و پتو پيچ بنشيندتا بعد از شام. خيلي بهش خوش گذشته بود و از اينكه لباسش خيس شده و بود و هيچ لباسي نداشت اصلا احساس ناراحتي نمي كرد . همون شب از ما قول گرفته كه دوباره به پارك آب و آتش برود ولي اين دفعه مجهز تر . خوش بگذره روژين عزيزم. ...
9 مرداد 1393

ثبت نام در مدرسه سيدالشهداء

امروز بالاخره بعد از چندين هفته رفت و آمد و گرفتن نامه از آموزش پرورش و از اين جور كارها باباي روژين تونست دختر عزيزمون رو تو مدرسه سيدالشهدا اكباتان ثبت نام  كرد اميدوارم كه اين مدرسه ديگه خوب باشه و مثل سال قبل اذيت نشه روژين عزيزم اميدوارم موفق باشي و پله هاي ترقي رو طي كني عزيزم ، روشنايي زندگي من و بابايي عاشقت هستيم و مي پرستيمت . ...
9 تير 1393