روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

تولد آناهيتا

پنج شنبه تولد آناهيتا بود و يه تولد بچه گانه كه مامان آنا همه دوستاش رو دعوت كرده بود وقتي رفتيم  با ديدن اتاق روژين غافلگير شده بوده تمي كه آناهيتا انتخاب كرده بود فروزن بود  كه لباسهاي السا رو پوشيده بود و همه چيز  خيلي جالب و با مزه بود . همه بچه ها فيلشون ياد هندستون كرده بود . روژين و پريا هم كه تولدشون نزديك بود به ماماناشون گير داده بودند كه اينجوري تولد بگيرن . روژين عزيزم  ايشاله كه تولد خودت اميدوارم هميشه لباتو خندون ببينم   ...
11 بهمن 1393

تولد 47 سالگي بابايي روژين

تولد بابايي روژين با شب يلدا باهمه واسه همين ناخواسته همه خانواده دور هم جمع مي شيم و شادي مي كنيم . ديشب هم مثل سال هاي قبلي شب يلدا خانه خاله روژين دعوت بوديم كه بقيه افراد خانواده هم آنجا بودند خيلي خوش گذشت و روژين خيلي سعي كرد كه به باباش در مورد تولدش چيزي نگه خلاصه خودمونو رسونديم خونه خاله روژين و يكسره روژين مي گفت مامان اين كارو بكنيم اون كار و بكنيم  خلاصه اينكه از خوشحالي نمي دونست چيكار كنه . خيلي شب خوبي بود و خيلي خوش گذشت . روژين عزيزم كلي نقاشي براي بابش كشيده بود و اين اندازه يه دنيا براش ارزش داشت. روژين عزيزم  مامان و بابا عاشقت هستند. عشق من دوست دارم ...
1 دی 1393

رفتيم كوه

جمعه ساعت 6 صبح همراه با روژين باباي روژين سه تايي رفتيم كوه اصلا فكر نمي كردم كه روژين خانوم اينقدر راحت بتونه كوه پيمايي كنه فقط يكبار براي خوردن صبحانه نشستيم كه بهانه اي بشه براي استراحت روژين عزيزم و بعدش دوباره به راه خودمون ادامه داديم و تا اذغال چال رفتيم نيم ساعتي اونجا نشستيم و استراحت كرديم و برگشتيم پايين روژين خيلي خوشش اومده بود و قرار شد كه بعد از اين تا جايي كه امكانش بود روزاي آخر هفته بريم كوه . بعد از اينكه رسيديم پايين رفتيم خونه مادرجون عصمت روژين . ناهار آبگوشت درست كرده بود خورديم و عصري برگشتيم خونه خيلي روز خوبي بود و خيلي خيلي به روژين خوش گذشته بود. روژين عزيزم ، نفس مامان و بابايي  اميدورارم در تم...
20 مهر 1393

تولد هستي

پنج شنبه اولين تولد هستي بود البته تولد واقعي اش 31 شهريوره اما پنج شنبه گرفتند روژين جونم سنگ تموم گذاشت اينقد آذري و جامايكا رقصيد كه وقتي اومديم خونه بيهوش شد عين عروسك هاي باربي شده بود هرقدمي كه واسه رقص برمي داشت احساس مي كردم كه مي خوام بخورمش همه چهارچشمي داشتن رقص روژين عزيزم رو نگاه مي كردند بابايي روژين سركار بود اما روژين جاي خالي باباش رو پر كرده بود. ايشالله تولد خودت عزيزم بيشتر سنگ تموم بزاري. هم بزني و هم بربقصي ...
12 مهر 1393

اولين روز مدرسه

روژين عزيزم امروز با ذوق و شوق فراوان راهي مدرسه شد روزاي آخر تابستون ديگه خيلي خسته شده بود و مي خواست كه مدارس باز بشه و بره مدرسه خلاصه اون روز هم رسيد و اول مهر من و روژين خانم رفتيم مدرسه سيدالشهداء . ساعت 7.5 رفتند داخل و مراسم صبحگاهي انجام شد و بچه ها را از زير قرآن رد كردند و رفتند كلاس بعد از تمام شدن مراسم من رفتم داخل و معلم روژين رو ديدم خيلي خانم بامزه و محترمي بود . اميدوارم كه اين سال تحصيلي براي روژين عزيزم سالي پر از علم و دانش و موفقيت باشه . روژين جان نور چشم مامان و بابايي ، بهانه زندگي مامان و بابايي موفق باشي عزيزم. خيلي دوست دارم عاشقتم. ...
2 مهر 1393

كلاس بندي

شنبه 29شهريور روژين خانم كلاس بندي داشت ساعت 9 باباييش رفت مدرسه سيدالشهدا  ، ساعت 9.30 قرار بود كلاس بندي بشن و روژين عزيزم  كلاس 1/5  شد با خانم زينعلي تازه چيزي كه براش خيلي عجيب بود اين بود كه كلاس 1/5 افتاده شماره اش هم 1 شده و اين كه ميز اول هم مي شينه . روژين عزيزم اميدوارم كه در تمام مراحل زندگيت اول بشي خيلي دوست دارم عاشقتم . ...
31 شهريور 1393

رفتيم سينما شهر موشها

جمعه28 شهريور همراه با روژين عزيزم و هستي و مامان هستي و مليكا دختر دايي روژين رفتيم سينما پرديس تماشا  و فيلم شهر موشها رو تماشا كرديم با روژين عزيزم اولين بار بود كه رفتيم سينما . روژين جيگر مامان و بابايي خيلي خوشش اومده بود و خيلي هم بهش خوش گذشته بود .           روژين عزيز نور چشم مامان و بابايي ، شيريني زندگي ما ايشاله يه فيلم ديگه باهم بريم سينما . به ترتيب از راست به چپ: مليكا، هستي، روژين         ...
29 شهريور 1393

رومينائينا اومدن خونمون

ديروز بعد از يك سال بالاخره تونستيم رومينائينارو ببينيم روژين از روز قبلش باهاشون هماهنگي كرده بود ديروز بعد از ظهر اومدن و رومينا و سارينا خيلي عوض شده بودند رومينا چاق و قدبلند شده بود و سارينا هم از اون دختر گرگرو به يه دختر بامزه و خوردني و شيرين زبون تبديل شده بود تا ساعت 10 شب پيش هم بوديم و بعدش رفتن روز خوبي بود. مثل سابق رومينا و روژين يه كم باهم بحث كردن ولي با سارينا قشنگ جور جور بود روژين عزيزم خيلي دوستت دارم . به ترتيب از راست به چپ رومينا، سارينا، روژين     ...
25 شهريور 1393