روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

تولد حمید

جمعه تولد حمید پسرخاله روژین جان بود بازهم گروه همیشگی دور هم جمع شدیم و تولد گرفتیم . متاسفانه بابای روژین نبود. ا ون فسقلی هم آقا سروش پسردایی روژین خانومه که الان سه ماه و 11 روزشه اونم بابای سروش فسقله ...
21 ارديبهشت 1395

رفتیم کاشان

پنج شنبه 16 اردیبهشت به اتفاق دایی و خاله ها و مادربزرگ روژین عزیزم رفتیم کاشان - نیاسر، ولی اصلا خوب نبود چون اولا بابای روژین سرکار بود و کاشان خیلی شلوغ و گرم بود. اصلا دوستش نداشتم. ناهار و اونجا خوردیم و شام رو برگشتیم خونه مادر بزرگ روژین .  ر وژین جان امیدوارم  همیشه خوش باشی ...
21 ارديبهشت 1395

مسافرت به چابکسر

هفته دوم عید به همراه عموها و عمه ها و مادربزرگ روژین عزیزم رفتیم شمال شهر چابکسر خوب بود و خوش گذشت . به روژین عزیزم خیلی خوش گذشته بود. ایشالله که همیشه خوش باشی عزیزم. جاده رشت چابکسر ...
18 فروردين 1395

سال تحویل 1395

روز سال تحویل من و روژین عزیزم ، همراه بابای روژین منتظر تحویل سال نو بودیم . روژین موقع سال تحویل کلی دعا کرد و از خدا خواست که کمکش کنه در سال جدید بتونه خودش رو برای رسیدن به هدفش نزدیکتر کنه . در ضمن روژین خانم یه هفت سین جداگونه واسه خودش رو میز توالتش درست کرده بود.  روژین عزیزم سال نو مبارک. امیدوارم سالهای سال، سالم و تندرست باشی. ...
2 فروردين 1395

تولد 12 سالگی روژین عزیزم

امسال واسه روژین عزیزم تولد نگرفتیم فقط یه جشن سه نفره بود.  روژین عزیزم ، نفس مامان و بابا امیدوارم که هرسال موفق تر از سال قبل بوده و پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی کنی .  فرشته مهربانی، زندگی مامان و بابا عاشقتیم و عاشقانه دوستت داریم.   ...
22 بهمن 1394

رفتيم توچال

ديروز به همراه عمو و پسر عمو و پسر عمه روژين رفتيم توچال روز بسيار خوبي بود . هوا عالي و رويايي و روژين عزيزم حسابي بهش خوش گذشت و موقع برگشتن همراه با آرمين روي برفها سر مي خوردن. عزيزم اميدوارم تمام روزهاي زندگيت همينطور به خوشي بگذره. ...
21 آذر 1394

اولين روز برفي

امروز وقتي از خواب بيدار شدم ديدم همه جا سفيده . اولين برف پاييزي باريده بود و همه جا رو سفيد كرده بود . به محض اينكه به روژين عزيزم گفتم روژين جان بيدار شو برف اومده به عشق اينكه مدرسه ها تعطيل باشن بلافاصله بيدار شد اما از شانس بد اون مدارس تعطيل نشده بودند. بعد از صبحانه رفتيم پايين و تا اومدن سرويس روژين خانم گل و ناناز برف بازي كرديم . خيلي بهش خوش گذشت اما تا سرويسش بياد يخ بست . روز خوبي بود.   روژين عزيزم، نفس مامان و بابا اميدوارم كه هميشه مثل صبح امروز بهت خوش بگذره و لبات خندون باشه ...
16 آذر 1394

روز اول مدرسه

امروز 4 مهر اولين روزي كه روژين عزيزم مي ره مدرسه چون اول مهر مسافرت بود و نتونست بره .  روژين عزيزم اميدوارم كه پله هاي ترقي رو يكي پس از ديگري طي كني. موفق باشي اميد زندگي مامان و بابا ...
4 مهر 1394

جاده هراز

چهارشنبه ساعت 10 ويلا رو تحويل داديم و بابلسر رو به سمت تهران ترك كرديم بين راه تو جاده هراز نشستيم و نهار خورديم و حدوداً ساعت 8 شب بود كه رسيديم خونه .  خوش باشي روژين عزيزم ...
2 مهر 1394