روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

اولين نشستن هاي عسلم

روژين عزيزم تازه مي خواد نشستن و ياد بگيره تا مي شينه زودي مي خوره زمين الان هشت ماهشه تازه تازه مي خواد بشينه . تكيه اش مي دم به گوشه ي صندلي تا عروسكهاش تا بتونه خودشو كنترل كنه بعضي موقع ها كلافه مي شه . عاشقشم خيلي دوستش دارم خدارو هم به خاطر اين نعمت بزرگ خيلي دوستش دارم . مهر 1383 ...
4 مهر 1387

عروسي

ديشب رفته بوديم عروسي روژين خيلي جيگر شده بود قربونش برم الهي فقط وسط سالن بود و با اون دست و پاي نازنازيش مي رقصيد خيلي خوشحال بود و خيلي ناز شده بود جيگر منه ديگه شهريور 1386 ...
15 شهريور 1387

بزرگ شدن روژين

  عزيزم ديگه بزرگ شده و دندوندانش دراومده كم كم صحبت مي كنه اداي مربي مهد كودكش رو در مي ياره كاراش خيلي شيرين و دل نشين شده مثل مامانا بچه شو مي خوابونه واسش لالايي مي گه خيلي دوستش دارم . عاشق كاراشو راه رفتنش و حرف زدنشم خيلي خوشگل حرف مي زنه . تابستان 1384 ...
7 شهريور 1387

درباره 3 ماه و 15روزگي جيگرم

الان كه دلبندم در وجودم در حال جون گرفتنه ٣  ماه و 15 روزشه و داره كوچولوكوچولو بزرگ مي شه اما حال من خيلي بده ولي با اين حال ثانيه به ثانيه واسه اومدنش ثانيه شماري مي كنم . مربوط به تاريخ 4/6/1382 مي باشد . ...
4 شهريور 1387

اولبن باري كه نازناز مامان چرخيد

عسل مامان امروز وقتي رو زمين دراز كشيده بود ديدم سعي مي كنه كه بچرخه يهو غلط زد و چرخيد اول دستش زير بدنش قرار گرفته بود اما بعد با سعي و تلاش زود چرخيد و سينه اش روي متكا قرار گرفت . چرخوندمش كه طاق باز بخوابه انگاري كه از اين كار خوشش اومده باشه دوباره چرخيد كاراش خيلي واسم جالب بود الهي كه مامان قداش بشه . عزيزم هر روز داره بزرگتر مي شه اما من خيلي از اين بزرگ شدنش نمي تون لذت ببرم چون بيشتر وقتش رو تو مهد كودكه . مرداد ماه 1383     ...
22 مرداد 1387

براي تو مي نويسم براي تويي كه در وجودم جان مي گيري

با سلام اين مطلب را مي نويسم براي مادراني كه مثل من عاشق بچه هستند تا بدانند چه حس خوبي است بچه دار شدن . 5 سال قبل در تاريخ 5/5/1382 ساعت 6 بعد از ظهر براي سونوگرافي رفتم تا صداي بچه ام را بشنوم و از سالم بودن او با خبر شوم وقتي دستگاه را وصل كردند همراه با شنيدن صداي قلب بچه تپش قلب من هم از ذوق زياد شد خيلي حس خوبي داشتم وقتي به صورت همسرم نگاه كردم خوشحالي را در صورتش حس كردم خيلي روز خوبي بود . اين اولين عكس از سونوگرافي دخترم هست . مربوط به تاريخ 5/5/1382 مي باشد .     ...
5 مرداد 1387

مسافرت مشهد

طي اين چند سال با دلبندمان مسافرتهاي زيادي به همراه دوستان و اقوام رفتيم اما خرداد امسال براي اولين بار باهم رفتيم مشهد خيلي خوب بود و خوش گذشت روز دوم مسافرتمان دختر عمه روژين به اتفاق همسر و پسرش اومدند پيش ما روژين و پرهام خيلي خوش گذروندند وقتي رفتيم كوه سنگي روژين خورد زمين و روي بينيش زخم شد خيلي ناراحت شده بودم چون زخم بدي روي صورتش افتاد و نگران اين بودم كه نكنه جاش رو صورتش بمونه  ولي روي هم رفته خيلي خوش گذشت اما اومدني چون شبانه راه افتاديم خيلي خيلي ترسيده بودم نزديك بود كه تصادف كنيم اما خداوند بزرگ به خاطر اين نعمتهاي بزرگي كه به ما عطا كرده همه مارو سلامت به مقصد رسوند . خدايا به خاطر اين نعمت بزرگ از درگاهت ممنونم ....
19 خرداد 1387

اولين روز مهد كودك

امروز 10 خرداد 1383 اولين روزيه كه روژين جونم رو بردم مهد كودك رز سفيد از درون به هم ريختم اصلا حس خوبي ندارم فكر كن بچه چهارماهه رو بخواي بزاري مهد كودك صبح دم در مهد بهش شير دادم و بعد گذاشتم مهد و رفتم سركار تا ساعت چهار بعد از ظهر يك ثانيه نمي تونستم  بهش فكر كنم عذاب وجدان گرفته بودم ولي چه كنم مجبور بودم .
10 خرداد 1387

بيرون زدن دندوناي روژين

  لثه روژين عزيزم تازه سفيد شده و خيلي اذيتش مي كنه ، همين جور از دهانش آب مي ريزه و بي قرار شده يه كمي دندونش زده بيرون دوست داره هي همه چي رو گاز بگيره شكل صورتش خيلي ناز شده عاشقشم . فروردين 1384
20 فروردين 1387