روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

تولد يك سالگي روژين عسل

ديروز از صبح كه بيدار شدم داشتم تدارك مهموني شب رو مي ديدم تولد روژين ناناز من بود بعد از ظهر بابايي روژين شروع به تزيين اتاق روژين جون كرد و همه چيز و آماده كرديم اولش خيلي خوب بود ولي بعد روژين جون من خسته شده بود و گريه مي كرد ديگه كلافه شده بود و خوابش مي اومد . روژين جون من خيلي نازشده بود كلاً كه ناز هست تپل و مپل و تو دل برو جيگر جيگر . قشنگ ترینم چه زود لحظه های ناب با تو بودن میگذرن.دوست دارم لحظه هایی که دستای ناز کوچولوت تو دستمه یا خودتو در آغوشم آسوده رها کردی یا اون لحظه ای که اون چشای نازتو محکم رو هم فشار میدی که مثلا داری چشمک میزنی زمان وایسته.دوست دارم با تو بودن ها جاودانه باشن دوست دارم تا آخر آخر عمرم برات اول از همه ...
21 بهمن 1387

تولد دو سالگي روژين

  ديشب تولد دو سالگي عزيزم بود روژين خيلي خوشحال بود خيلي با مزه مي رقصيد با اون دست و پاهاي كوچولوش  . به روزاي گذشته كه فكر مي كنم مي بينم زمان چقدر زود مي گذره مني كه هي مي گفتم كي اين نه ماه تموم مي شه الان زندگي من ، جيگر گوشه من دو سالش شده . الهي كه قربونش برم . بهمن 1384 ...
21 بهمن 1387

تولد 5 سالگي

امسال واسه روژين دوتا تولد گرفتيم . چون مهمون زياد بود و جا هم كوچيك مجبور شديم دوبار تولد بگيريم روژين عزير دل مامان و بابايي از خوشحالي نمي دونست بايد چيكار كنه خيلي خوشحال بود و از اينكه فهميده بود كه دوتا تولد قراره واسش بگيريم خوشحالي زيادي مي كرد . وقتي خوشحالي جيگرم رو مي ديدم اشك توي چشمام پر مي شد اخه همه زندگي منه تمام كارهايي كه مي كنم واسه عزيزمه واسه خوشحاليه اونه اميدوارم روزي باشه كه روژين هم  واسه بچه خودش جشن بگيره . از خدا مي خو.ام كه بتون اون روز رو ببينم . فرشته نازنينم تولدت مبارك . ايشالله كه تولد 100 سالگي ترو واست بگيريم . بهمن 1387 ...
18 بهمن 1387

اولين ايستادن هاي روژين جيگر

الان روژين مامان يازده ماهشه هي سعي مي كنه بلند شو و راه بره از ديوار و دسته مبل مي گيره كه بتونه راه بره همين كه چند قدم بر مي داره مي خوره زمين منو و بابايي شو نگاه مي كنه مي بينه ما مي خنديم و تشويقش مي كنيم دوباره سعي مي كنه كه بلند شه . دي ماه 1383 ...
12 دی 1387

جشن يلدا در مهد كودك شاپركها

ديروز تومهدكودك واسه عزيز دل مامان و بابايي جشن يلدا گرفته بودن نه نه سرما اومده بود واسشون ميوه هاي خوشمزه و كادوهاي قشنگ قشنگ آورده بود بعداز ظهر كه رفتم دنبال عزيزم تا از مهد اومد بيرون گفت مامان ببين نه نه سرما واسمون چي اورده خيلي خوش گذشته بود با هم تومديم خونه بين راه رفتيم يه كيك تولد واسه بابايي روژين جون خريديم آخه تولد بابايي بود روژين جونم اين نعمت الهي كه با اومدنش تمام خوشبختيها رو واسه ما هديه آورده ثانيه به ثانيه داره بزرگ مي شه و ما از بزرگ شدن اين فرشته الهي لزت مي بريم ايشاله كه همه بچه ها در پناه خداوند سالم زنده باشند .   دي 1385 ...
2 دی 1387

جشن يلدا

ديروز تو مهدكودك براي بچه ها جشن يلدا برگزار شد يكي از مربيها ننه سرما شده بود و واسه بچه ها هديه آورده بود بچه ها رقصيده بودند و بهشون خيلي خوش گذشته بود غروب كه رفتم دنبال روژين خوراكيهاشو مثل هندونه و انار و كادويي كه بهش داده بودند رو ديدم با خودش آورده وقتي خوشحاليشو مي ديدم كه داشت همه چي رو با لذت واسم تعريف مي كرد خيلي لذت مي بردم و غبطه مي خوردم كه اي كاش مي شد كه تمام وقت پيش عزيزم باشم نور چشم مامان و بابايي دوست داريم . فقط به خاطر تو هستش كه نفس مي كشيم . يلدا 1386 ...
2 دی 1387

جشن يلدا 87

امروز كه رفتم دنبال روژين تو مهدكودكشون به مناسبت يلدا جشن گرفته بودند اكثربچه ها لباس محلي تنشون بود بعضي ها مال خودشون بود و بعضيها هم لباسهايي كه عكاس آورده بود هنوز تنشون بود بچه ها خيلي خوشگل شده بودند يه حس خوبي به آدم دست مي داد انگار رفته بودي توي يكي از اون روستاهايي كه همشون لباس محلي مي پوشيدند خيلي خوشحال بودند وقتي روژينو ديدم اينقد ناز شده بود نمي دونستم چي كار بايد بكنم خيلي ماه شده بود دوست دارم زود بزرگ شده تمام اون نقشه هايي كه براش كشيدم رو ببينم . ايشالله روزي باشه كه همه پدرها و مادرها خوشبختي بچه هاشونو ببينند . خدايا بخاطر همه زيبائيهايي كه آفريدي و نعمت به اين بزرگي به من و پدر روژين جون عطا كردي ازت ممنونم . يلدا...
1 دی 1387

5ماه و 21 روز انتظار

الان ٥ ماه و 21 روز است كه منتظر اومدن عسلم هستم امروز رفتم و بهم گفتن كه بچه دختره خيلي خوشحالم از اينكه خدا يه دوست و يه همدم به هم عنايت كرده . مربوط به تاريخ 12/8/1382 مي باشد . ...
12 آبان 1387