روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

رفتيم كوه

جمعه ساعت 6 صبح همراه با روژين باباي روژين سه تايي رفتيم كوه اصلا فكر نمي كردم كه روژين خانوم اينقدر راحت بتونه كوه پيمايي كنه فقط يكبار براي خوردن صبحانه نشستيم كه بهانه اي بشه براي استراحت روژين عزيزم و بعدش دوباره به راه خودمون ادامه داديم و تا اذغال چال رفتيم نيم ساعتي اونجا نشستيم و استراحت كرديم و برگشتيم پايين روژين خيلي خوشش اومده بود و قرار شد كه بعد از اين تا جايي كه امكانش بود روزاي آخر هفته بريم كوه . بعد از اينكه رسيديم پايين رفتيم خونه مادرجون عصمت روژين . ناهار آبگوشت درست كرده بود خورديم و عصري برگشتيم خونه خيلي روز خوبي بود و خيلي خيلي به روژين خوش گذشته بود. روژين عزيزم ، نفس مامان و بابايي  اميدورارم در تم...
20 مهر 1393

تولد هستي

پنج شنبه اولين تولد هستي بود البته تولد واقعي اش 31 شهريوره اما پنج شنبه گرفتند روژين جونم سنگ تموم گذاشت اينقد آذري و جامايكا رقصيد كه وقتي اومديم خونه بيهوش شد عين عروسك هاي باربي شده بود هرقدمي كه واسه رقص برمي داشت احساس مي كردم كه مي خوام بخورمش همه چهارچشمي داشتن رقص روژين عزيزم رو نگاه مي كردند بابايي روژين سركار بود اما روژين جاي خالي باباش رو پر كرده بود. ايشالله تولد خودت عزيزم بيشتر سنگ تموم بزاري. هم بزني و هم بربقصي ...
12 مهر 1393

اولين روز مدرسه

روژين عزيزم امروز با ذوق و شوق فراوان راهي مدرسه شد روزاي آخر تابستون ديگه خيلي خسته شده بود و مي خواست كه مدارس باز بشه و بره مدرسه خلاصه اون روز هم رسيد و اول مهر من و روژين خانم رفتيم مدرسه سيدالشهداء . ساعت 7.5 رفتند داخل و مراسم صبحگاهي انجام شد و بچه ها را از زير قرآن رد كردند و رفتند كلاس بعد از تمام شدن مراسم من رفتم داخل و معلم روژين رو ديدم خيلي خانم بامزه و محترمي بود . اميدوارم كه اين سال تحصيلي براي روژين عزيزم سالي پر از علم و دانش و موفقيت باشه . روژين جان نور چشم مامان و بابايي ، بهانه زندگي مامان و بابايي موفق باشي عزيزم. خيلي دوست دارم عاشقتم. ...
2 مهر 1393

كلاس بندي

شنبه 29شهريور روژين خانم كلاس بندي داشت ساعت 9 باباييش رفت مدرسه سيدالشهدا  ، ساعت 9.30 قرار بود كلاس بندي بشن و روژين عزيزم  كلاس 1/5  شد با خانم زينعلي تازه چيزي كه براش خيلي عجيب بود اين بود كه كلاس 1/5 افتاده شماره اش هم 1 شده و اين كه ميز اول هم مي شينه . روژين عزيزم اميدوارم كه در تمام مراحل زندگيت اول بشي خيلي دوست دارم عاشقتم . ...
31 شهريور 1393

رفتيم سينما شهر موشها

جمعه28 شهريور همراه با روژين عزيزم و هستي و مامان هستي و مليكا دختر دايي روژين رفتيم سينما پرديس تماشا  و فيلم شهر موشها رو تماشا كرديم با روژين عزيزم اولين بار بود كه رفتيم سينما . روژين جيگر مامان و بابايي خيلي خوشش اومده بود و خيلي هم بهش خوش گذشته بود .           روژين عزيز نور چشم مامان و بابايي ، شيريني زندگي ما ايشاله يه فيلم ديگه باهم بريم سينما . به ترتيب از راست به چپ: مليكا، هستي، روژين         ...
29 شهريور 1393

رومينائينا اومدن خونمون

ديروز بعد از يك سال بالاخره تونستيم رومينائينارو ببينيم روژين از روز قبلش باهاشون هماهنگي كرده بود ديروز بعد از ظهر اومدن و رومينا و سارينا خيلي عوض شده بودند رومينا چاق و قدبلند شده بود و سارينا هم از اون دختر گرگرو به يه دختر بامزه و خوردني و شيرين زبون تبديل شده بود تا ساعت 10 شب پيش هم بوديم و بعدش رفتن روز خوبي بود. مثل سابق رومينا و روژين يه كم باهم بحث كردن ولي با سارينا قشنگ جور جور بود روژين عزيزم خيلي دوستت دارم . به ترتيب از راست به چپ رومينا، سارينا، روژين     ...
25 شهريور 1393

برگشتيم تهران

18 شهريور بعد از ظهر راه افتاديم به سمت تهران تو مسير يه چرخي تو آستارا زديم و بعدش هم رفتي ساحل رضوان شهر و روژين و باباش حسابي شنا كردند و شام رو خورديم و تخته گاز اومديم تا تهران و ساعت 2 نصفه شب بود كه رسيديم . مسافرت خيلي خيلي خوبي بود . به روژين عزيزم خيلي خوش گذشته بود . عزيزم ، نازنينم اميدوارم كه هميشه ي هميشه بهت خوش بگذره و خوشحال باشي ...
22 شهريور 1393

رفتيم آب گرم

17 شهريور سه تايي رفتيم مجموعه آب درماني ايرانيان روژين عزيزم خيلي كيف مي كرد با چند تا از دختراي اونجا داخل مجموعه مي رقصيدن و  به خودش خوش مي گذروند . بعد از ظهر همون روز هم رفتيم آب سرد در ويلا دره و سه شنبه 18 شهريور صبح زود من و روژين خانم جيگر دوتايي رفتيم آب گرم گاوميش گلي خوب بود روي هم رفته تو سرعين هم خوش گذشت . و بعد از ظهر حاضر شديم كه برگرديم تهران.   به اميد روزي كه دوباره برگرديم تو اين شهر خوش آب و هوا ...
22 شهريور 1393

رفتيم سرعين

16 شهريور صبح ساعت 8 بيدار شديم با تن و بدني خسته و روژين عزيزم  كه با كاپشن و كلاه و دوجفت جوراب و مجهز خوابيده بود ولي بازهم يخ كرده بود بيدار شديم و صبحانه خورديم و از آن بهشت به سمت سرعين حركت كرديم  خيلي جاي قشنگي بود روژين دوست داشت بمونه ولي سرما اذيت مي كرد مجبور شديم بريم سرعين . ظهر رسيديم اردبيل نهار رو اونجا خورديم و روژين كل حواسش پيش عروس و دامادي بود كه اومده بودند تو رستوران بعد از نهار خوردن رفتيم سرعين و بعد از گرفتن جا غروب رفتيم بيرون و چرخي زديم و هواي اونجا خوب و خوش مي گذشت با اون آش دوغهاي خوشمزه اش. روژين جون، عزيز دل مامان و بابا انشاالله كه هميشه خوش بگذره و ايام به كامت باشه ...
22 شهريور 1393

جاده اسالم به خلخال

15 شهريور دوز دوم مسافرتمون، تصميم گرفتيم از جاده اسالم به خلخال بريم سمت سرعين . جاده اينقدر قشنگ و رويايي بود كه در نقطه به نقطه اش، دوست داشتي بموني خلاصه بين جاده به روستايي به نام متش رسيديم كه تمامي خانه هايش با چوب درست شده بود مه تا پايين جاده آمده بود براي ديدن اين روستا از ماشين پياده شديم و دختر بچه اي به نام بنفشه با حرفهاي قشنگش ما رو متقاعد كرد كه شب بمونيم اونجا . يه ويلايي يا بهتر بگم يه كلبه اي رو اجاره كرديم كه حالت روستايي داشت و وسيله ي گرمايشي  آن هم بخاري ذغالي بود كه همون اول شب هيزمش تموم شد و تا صبح من و روژين و باباي روژين از سرما نتونستيم بخوابيم ولي خيلي خيلي خوش گذشت جاي همه دوستان خالي...... ...
22 شهريور 1393